جدول جو
جدول جو

معنی هم نام - جستجوی لغت در جدول جو

هم نام
دو یا چند تن که دارای یک نام باشند (نسبت بهم) هم اسمی
تصویری از هم نام
تصویر هم نام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم نامی
تصویر هم نامی
دارای یک نام بودن هم اسمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام نام
تصویر هام نام
همنام سمی: (اورا هام نام ذاتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کام
تصویر هم کام
دو یا چند تن که یک آرزو دارند هم آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گام
تصویر هم گام
همقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همنام
تصویر همنام
آداش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همنام
تصویر همنام
هم اسم، کسی یا چیزی که با دیگری دارای یک نام باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همنام
تصویر همنام
هم اسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نام
تصویر بی نام
گمنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژ نام
تصویر دژ نام
دشنام فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همچنان
تصویر همچنان
کماکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم هنگام
تصویر هم هنگام
مقارن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از با نام
تصویر با نام
سر شناس، مشهور، شناخته، معروف، نامدار
فرهنگ لغت هوشیار
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نوع
تصویر هم نوع
افراد بشر نسبت به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همگنان
تصویر همگنان
همه، همه کسان، گروه و جماعت حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم نژاد
تصویر هم نژاد
دو یا چند تن که از یک نژاد باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم نسب
تصویر هم نسب
دو تن که از یک اصل و نژاد باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نام
تصویر بی نام
آنکه یا آنچه اسم ندارد، بی اسم، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بد نام
تصویر بد نام
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همچنان
تصویر همچنان
همان گونه مانند آن، به آن روش، همان طور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنار
تصویر هم کنار
دو تن که در کنار هم یا در آغوش هم باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم نمک
تصویر هم نمک
دو یا چندتن که با هم نان ونمک خورده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدم
تصویر هم قدم
دو یا چند تن که با هم راه بروند، همگام، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم چشم
تصویر هم چشم
کسی که با دیگری در کاری رقابت کند، رقیب، حریف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم نامه
تصویر غم نامه
نامه ای که حکایت از غم و اندوه کند، نوشتۀ غم انگیز، در علوم ادبی تراژدی مثلاً غمنامۀ رستم و اسفندیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شکم
تصویر هم شکم
دو کودک که با هم از یک شکم زاییده شده باشند، دوقلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم جامه
تصویر هم جامه
کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد، هم بستر، هم رختخواب، برای مثال نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو هم جامه گردد شود جامه کن (نظامی۵ - ۸۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قسم
تصویر هم قسم
کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته و سوگند خورده، هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رای
تصویر هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم نامه
تصویر غم نامه
نامه ای که حکایت از غم و اندوه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم ناک
تصویر نم ناک
دارای نمنمدارمرطوبمقابل خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم اسم
تصویر هم اسم
هنمام دو یا چند تن که یک نام دارند همنام هم اسمی
فرهنگ لغت هوشیار